کد مطلب:319201 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

چگونه اعتراض می کنند
طریقه ی هشتم

طریقه ی دیگر كه مؤلف برای نقض خاتمیت پیش كشیده بیان چگونگی اعتراض امم قبل نسبت به انبیاء الهی بوده و می نویسد انبیاء قبل كه آمدند همه مورد اعتراض و تكذیب و تمسخر امت قرار گرفتند و در این زمینه حسین علی بها نیز در ایقان فصلی نوحه سرائی و ندبه و زاری نموده و از اعتراض و اعراض و استهزاء و آزار مخالفین نالیده است، و قسمتی از مطالب وی را نویسنده ی خاتمیت در این فصل آورده و اجمالا این قبیل امور را از ناحیه ی مردم نسبت به بهاء الله یكنوع دلیل بر نبوت او و بالنتیجه وجهی برای رد خاتمیت گرفته؟!!! و شگفتا از این نوع استدلال كه حقا بی نظیر و مخصوص به پیروان این بدعت است، اگر به انبیاء الهی از ناحیه ی منكرین و دشمنان دین ناسزا و دشنام گفته شده،
و نسبت به آن دوات مقدسه انواع ستمها و ناروائی ها را وا داشته اند، چه دلالت خواهد داشت بر اینكه هر كس مورد ستم و دشنام و افترا و آزار امت قرار گرفته باید پیغمبر باشد، و پیروان ادیان حقه مگر بدلیل آزار و اعتراض بعض افراد امت نسبت به انبیاء به آنها گرویده و ایمان آورده اند؟ و مگر بصرف اینكه كسانی مورد نفی و ایذاء قرار می گرفتند آن ها را در دعویشان تصدیق می نمودند؟

بهیچ منطق و در هیچ قاعده ی عقلی هیچ گاه جهات نفی دلالت بر مطلبی نداشته و ندارد، و این دلیل اختراعی از ناحیه ی مؤلف خاتمیت و همكیشانش بكلی مردود و بی ارج است.

استدلال ایشان درست به این می ماند كه كسی مدعی شود كه مجانین عموما پیغمبرند، چون مردم به آنها مجنون می گویند، و پیغمبران را هم مجنون می خواندند.

دیگر اینكه مؤلف مذكور مدعی گردیده كه امم سالفه نیز بحجاب خاتمیت محجوب گردیده و ملت یهود به استناد تورات دین خود را ابدی میدانستند و نصاری مسیح را آخرین نبی می شناختند و به این وسیله از درك وصال محبوب محروم ماندند و بهمین مرض امت اسلام مبتلا شده و بحجاب خاتم النبیین محتجب است. می گوئیم:

اولا استناد این دعوی بملت یهود و امت نصاری كه گفته شود آنان نبی خود را خاتم انبیاء می دانسته اند باطل و بلادلیل است و قرآن به اعلی صوت ناطق به این است كه مسیح امت خودش را بشارت برسولی پس
از خود بنام احمد داده است، «و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه احمد» و اگر چنین قولی از ناحیه ی مسیح صادر نشده بود، روزیكه پیغمبر اسلام از زبان وحی این آیه ی مباركه ی را اظهار فرمود مخالفین آنحضرت از ملت نصاری و قسیسین وی را در این گفتار تكذیب می نمودند، و آنان كه بتمام قوا علیه پیشرفت اسلام مجهز شده بودند می توانستند دروغ او و ادعای بشارت مذكور را كه در آن صورت مأخذی در انجیل نداشت بر ملا كنند، ولی آنها چنین كاری نكردند و نتوانستند بكنند و هیچ كجا چنین اعتراضی از جانب مسیحیان نسبت به پیغمبر اكرم (ص) نقل نشده و این بهائیه و پیروان بدعت جدیدند كه از طرفی تظاهر بحقانیت اسلام و آسمانی بودن قرآن و صدق كلام نبی مكرم (ص) می نمایند، تا بتوانند دعاوی باطله ی خود را بصورت حق بجانبی به مردم بی اطلاع تلقین و تحمیل كنند، و از جانبی وقتی منافعشان اقتضا كند از هر اهانتی بمقدسات اسلام، ولو بصورت نقل قول از دشمنان اسلام (كه غالبا هم مجعول و ساخته و پرداخته ی خود آنهاست) خودداری و امتناع ندارند. بشارت بر ظهور پیغمبر اسلام چند جا در كتب عهدین موجود است.

در انجیل ظهور خاتم النبیین (ص)به آمدن «فار قلیطا» [1] معبر
گشته، و بوجود آن سرور بشارت داده شده و امت مسیح این بشارت را انكار ننموده اند، بلكه بعلت تحریفات مترجمین اناجیل در معنی فارقلیط و سایر بشارات در مصداق و شخصیت فارقلیطا برای آنان تردید پیش آمد و در ظهور وجود مقدس محمدی (ص) گروهی فارقلیطا را شناخته و ایمان آوردند، و گروهی تردید نموده اعراض كردند، و همچنین ملت یهود پیش از تجلی نور احمدی بنا ببشارات توراة انتظار مقدم مباركش را
می بردند، و حتی بقبایل دیگر وعده می داند كه چون آن حضرت ظهور فرماید بنصرت نمودن او بر دیگران تفوق جویند و قرآن مجید به این حقیقت اشاره فرموده (آیه ی 83 سوره ی بقره) و همچنین در آیه ی 156 از سوره ی اعراف تصریح دارد كه نام رسول اكرم در توراة و انجیل ذكر شده و می فرماید:

«الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مكتوبا عندهم فی التوراة و الانجیل... الایه» پیداست صراحت این آیات در ذكر بشارت بر وجود نبی اسلام در توراة و انجیل آنهم با قید اینكه یهود و نصاری نام و نشانه های آنحضرت را در آن كتب می یابند، گواه صدق مدعای مقام رسالت است، زیرا تصور ندارد كه كسی مانند آنحضرت رویا روی اهل كتاب چنین مطلب مهمی را بتوارة و انجیل اسناد دهد، در حالی كه واقعیت نداشته باشد، و اگر چنین بود وسیله ی خوبی برای تكذیب حضرت خاتم النبیین بدست دشمنانش میافتاد و برای اطفاء دعوتش آن را شایع می ساختند و بر فرض كه این مقدار از بشارات در كتب عهدین با تمام تحریفات و دستكاریهائی كه در آنها شده است باقی نمی ماند باز جای اشكال نبود، زیرا اولا بطور قطع كلمات و بیانات صادره از انبیای سلف، علی نبینا و علیهم السلام منحصر بمندرجات كتب عهدین نبوده، كما اینكه این معنی نسبت به رسول اكرم اسلام (ص) واقعیت دارد، و آن حضرت سوای قرآن فرمایشات دیگری داشته اند كه تحت عنوان حدیث جمع آوری شده.

ثانیا - با دلایل روشن از نظر مسلمین كتب عهد عتیق و عهد جدید
محرف و غیر معتبر است، و برخی از بزرگان و دانشمندان بنام و مورخین محقق و نامی غرب به این موضوع اعتراف نموده، و كتب عهدین را فاقد اعتبار و مشحون از خرافات و از ساخته های بشری می دانند [2] و عقیده دارند
اناجیل چهارگانه پس از صلب حضرت مسیح نوشته شده، و بعدها نیز از تطاول دست محرفین نیز مصون نمانده و پولس مقدس النصاری بسیاری از احكام انجیل را تغییر داده، و تناقضات و مطالب خلاف عقل و اخلاق كه در توراة و انجیل موجود است و فجایع و جنایات بزرگ كه به انبیاء و پاكان نسبت داده شده و همچنین اختلافات كثیره كه در تاریخ پیدایش اناجیل ذكر شده و بعض دانشمندان تاریخ تألیف انجیل «متی» را هشت سال و برخی پانزده سال و محققین بین 60 الی 70 سال پس از صعود حضرت مسیح میدانند و «لوقا» كه یكی از اناجیل منسوب به اوست اصولا مردی مجهول الحال بوده و چنانكه در كتاب «قاموس كتاب المقدس» مذكور است شرح حالش پس از اسارتش معلوم نیست، و دو نفر از مؤلفین اناجیل (لوقا و مرقس) اساسا از جمله ی حواریین حضرت مسیح نبوده اند، و پیداست كه گفتار آنان نمی تواند سند موثق باشد، و از جمله ی اختلافات
موجوده در اناجیل اینكه در انجیل لوقا جناب یسوع (مسیح) به 52 پشت بحضرت ابراهیم نسبت داده شده، ولی متی در انجیل خود از مسیح تا ابراهیم علیهماالسلام 40 پشت ذكر كرده و در این دو انجیل در اسماء آباء و اجداد مسیح نیز اختلاف است، در جائی مسیح را فرزند یوسف بن یعقوب و در جای دیگر وی را فرزند یوسف بن هالی نامیده، در كیفیت صلب مسیح نیز اختلافست، به اختلافات عدیده و سایر جهاتی كه در اینجا مجال ذكر آنها نیست. [3] .

بنابراین وقتی دانستیم كتب دینی نصاری و یهود محرف و مخدوش و مسلوب الاعتبار است، دیگر صحیح نیست توقع كنیم حتما بشارات مسیح و موسی بظهور پیغمبر اسلام امروز در این كتاب موجود باشد. با اینكه پس از این همه تحریفات باز بشارات بر ظهور نبی اسلام بشرح سابق الذكر در كتب موجود (عهدین) بقدر كافی برای اهل بصیرت وجود دارد در خاتمه ی این بحث ناگفته نگذاریم كه استدلال مؤلف بقول یهود و نصاری كه دین خود را آخرین دین می دانند ناتمام، بلكه نادرست است، زیرا بر فرض
ثبوت این مدعا می دانیم كه هر گاه ملتی بغلط در عقاید خود انحرافاتی پیدا كرد، و فی المثل اگر ملت یهود بر خلاف واقع اظهارات انبیاء خودشان، دین كلیم را دین ابدی و شریعت موسی را شریعت مستدام دانستند، و یا امت صلیب مسیح را آخرین نبی دانستند، این بحث و اعتراض بر ملت یهود و امت نصاری است كه چنین اشتباهی را نمودند، و بر مسلمین كه موافق نص قرآن و تصریح سنت نبوی، باید قرآن را آخرین كتاب آسمانی و آورنده ی آنرا آخرین پیغمبر الهی بدانند بحثی نیست، و این قیاس غلطی است كه برای مغلطه بكار برده شده و لیس الا.

[1] كلمه ي «فار قليطا» معرب «پاركليت» و در اصل يوناني است، بمعني پسنديده تر (احمد) و مترجمين اناجيل (نصاري) آن را تحريف نموده و تسلي بخش معني كرده اند، و ريشه ي اين تحريف كلمه ي «پراكليت» يوناني است، بمعني تسلي دهنده و در ترجمه از تشابه و نزديكي پاركليت يا پراكليت سوء استفاده شده، و بجاي پسنديده تر، تسلي دهنده معني نموده اند، و اگر ما بخواهيم مأخذ بشارت سابق الذكر (و مبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد) را از انجيل بدست آوريم، بايد ابتدا بدانيم كه كلمه ي احمد معناي وصفي دارد و قابل ترجمه است، و قاعدة در اناجيل لفظ احمد با همين صورت (الف - ح - م - د) نيامده، بلكه كلمه اي كه واجد معني احمد باشد جاي آنرا گرفته، كه همان فارقليط است. در اناجيل چاپ قديم مضبوط است كه حضرت مسيح فرمود: «اگر مرا دوست داريد احكام مرا نگاهداريد، و من از پدر سئوال مي كنم و «فارقليط» ديگري بشما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما باشد، يعني روح راستي كه جهان نمي تواند او را قبول كند، زيرا كه او را مي بينيد و مي شناسيد، زيرا كه با شما مي ماند و در شما خواهد بود» بعدا كشيشان مسيحي اين لفظ (فارقليط) را تسلي دهنده ترجمه كردند و آن را از ماده ي «پراكليت» گرفتند. و در اناجيل چاپ جديد بجاي فارقليط تسلي دهنده و معزي نوشتند. انجيل يوحنا باب 14 آيه ي 16 «اگر مرا دوست داريد احكام مرا نگاهداريد و من از پدر سئوال مي كنم و تسلي دهنده ي ديگر بشما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما بماند» براي اطلاع بيشتر بر بشارات عهدين (انجيل و توراة) بوجود مسعود حضرت خاتم المرسلين صلي الله عليه و آله بكتاب «راهنماي يهود و نصاري» تأليف علامه ي شهرستاني و «انيس الاعلام» تأليف فخر الاسلام، و تأليفات مرحوم علامه ي شيخ جواد بلاغي (ره) رجوع فرمايند.

[2] «كنت تولستوي» دانشمند و نويسنده ي مشهور روسي كه خود از فرقه ي «ارتودكس» نصاري است گويد: (در مقدمه ي كتابش بنام انجيل تولستوي) «من التفات خوانندگان كتابم را به اين مطلب متوجه مي سازم كه در ضمن بياناتم از تعليمات مسيح گمان نبرند كه من انجيل هاي چهار گانه را كتب مقدس و محل اعتماد و اعتبار مي دانم، زيرا كه اين مطلب تو هم و گمراهي واضحي است و بايد خوانندگان بدانند كه يسوع مسيح در زمان حياتش هيچ كتابي را ننوشت، چنانچه (جه تو) نوشت، بلكه مانند سقراط هم نبود كه تعليمات خود را به شاگرداني بگويد كه آنها روشن خيال و بزرگ عقل باشند، البته چنين نبود، بدرستيكه مسيح جاهلان ساده لوحي را كه در مدت زندگيش به آنها مي رسيد و در وطنش سكني و زندگي داشتند تعليم داد، و مسلما پس از مرگ مسيح بزمانهاي دور و دراز بعضي مردم متوجه سخنان عيسي (ع) شده جابجا. بمناسبت سخنان و احوال او را بياد مي آوردند، و بعد از صد سال آنچه را كه از او بگوش شيده و نقل شده بود نوشتند، و بايد خوانندگان بدانند كه آنچه در اين خصوص نوشتند بسيار زياد بود و قسمت بزرگ آن نوشته ها از دست برفت، و از آنها در دست مردم نماند، مگر چيزهائي كه در نهايت بيمغزي و بيمزگي بود، و ابدا نمي شد كه بر آنها كسي اعتماد كند... الخ»

«كلنل اينگر سال» دانشمند معروف آمريكائي پس از اينكه كتاب خود را در ابطال تورات و انجيل نشر داد «مستر كلادستون» وزير خارجه ي وقت دولت انگليس مسافرت نمود نزد او رفت تا وي را از نشر اين گونه مطالب باز دارد، عاقبت اين كار را نتوانست بكند. اين شخص تحت عنوان: «چه كسي عهد جديد را نوشت» مي نويسد: «علماي نصاري تصديق دارند كه بطور يقين نمي دانند چه كسي اينها را نوشته، و اعتراف دارند كه اگر اناجيل چهارگانه را «متي» و «مرقس» و «لوقا» و «يوحنا» نوشته اند، بايد بزبان عبري نوشته باشند، ولي يك نسخه بزبان عبري يافت نده، و تمامي آنها بزبان يوناني است.»

(سپس مي نويسد): «اولين ذكري كه از اناجيل بميان آمد در 180 سال بعد از عيسي (ع) بود... الخ»

همچنين شخصيت هاي ديگر از علماي مسيحي غرب از كتب عهدين سلب اعتبار و سنديت نموده اند، مانند «جيروم» از علماي قرن چهارم مسيحي. در مقدمه ي كتاب «يهوديت» و «دكتر ژرژ پوست» آمريكائي صاحب كتاب معروف «قاموس الكتاب المقدس» منطبعه ي بيروت 1894 ميلادي در همين كتاب.

[3] مبلغين بهائيه در جلسات تبليغي بهر مناسبت كه اقتضا نمايد براي اينكه قول خلافي در برابر مسلمانان بگويند، در برابر اين مطلب كه كتب توراة و اناجيل تحريف شده، ايستادگي و دفاع مي كنند، با اينكه مي دانند عبدالبهاء امام و مقتداي آنها در مجموعه ي «مكاتيب» جلد سوم صفحه ي 170 اعتراف بتحريف توراة مي كند و مي گويد: «قسمتي از توراة اضغاث و احلام است و بعد از موسي تدوين يافته و اعتمادي بر آنها نيست» و همچنين ابوالفضل گلپايگاني در كتاب «حجج البهيته» مي گويد: «جز قسمت بسيار كمي از توراة باقي قابل استناد بحضرت موسي نيست» و همين عقيده را در صفحه ي 101 كتاب مذكور درباره ي اناجيل اظهار ميدارد.